سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من دلم میخواهد ‎

    نظر

 

 

من دلم میخواهد
باتو به سرزمین احساسم سفرکنم

برایت عاشقانه بسرایم وتو

مست ازاین عشق  

خیره به چشمانم

دستانم را بگیری

و بابوسه ای

شعری تازه برلبانم بسرایی

من دلم میخواهد

من باشم و توباشی و عشق

ودیگرهیچ


شبی از پشت یک تنهایی نمناک بارانی

    نظر

شبی از پشت یک تنهایی نمناک بارانی تو را با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی! و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم ترا در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم نمیدانم چرا رفتی ؟نمیدانم چرا ، شاید خطا کردم و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا؟ تاکی؟ برای چه؟ ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود و بعد از رفتنت..........


اینجا سرزمین واژههای وارونه است

    نظر

اینجا سرزمین واژههای وارونه است

جایی که "گنج" ،"جنگ" میشود!"درمان" ، " نامرد" و "هقهقه" ،""هق هق!" اما "دزد" همان "دزد" و "درد" همان "درد" و "گرگ" همان "گرگ...!" آری سرزمین واژه های وارونه ، سرزمینی که "من" ،"نم"

زده است ، "یار" ،"رای" عوض کرده است ، "راه" گویی "هار" شده و "روز" به "زور" میگذرد..."آشنا" را جز در " انشا" نمی بینی و چه "سرد" است این "درس" زندگی!!!!اینجاست که مرگ برایم " گرم "

میشود...چرا که "درد" همان "درد" است.."خدایا دستم را بگیر"


سیمین بهبهانی...

    نظر

 

زندگی ات را منوط به بودن و نبودن آدمها نکن،روی پاهای خود بایست تا تنهایی ات را بیهوده نیابی و هیچ کس را بهترین زندگی ات خطاب نکن...

یادت باشد ، آدمها بهترین که خطاب شوند خیالاتی میشوند...هوا برشان میدارد و تو را به هر جهت که بخواهند می برند...

زندگی ات را مشروط به دیگران کنی جایی برای کشف خودت باقی نمی گذاری..

آدمها که مهم تلقی شوند تغییرت میدهند. آنوقت تو می مانی و یک دوگانگی شخصیت..

یادت باشد کسی بهترین زندگی ات میشود که خودش بخواهد ..مبادا عروسک خیمه شب بازی آلت دست دیگران شوی مگذار زندگی ات محتاج تایید گرفتن از دیگران باشد..

با دهن کجی به تنهایی درونی ات ،حفظ ظاهر کن.. از ترس بی کسی به آغوشهای پیش و پا افتاده پناه نبر هر تازه وارد، رنجی تازه است .یادت باشد تازه واردها هم از ترس تنهایی به آغوش تو پناه می آورند...

دست تنهایی ات را به سمت هیچ کس دراز نکن تا منت هیچ خاطره ی اشتباهی بر سر بی کسی ات نباشد

جهان از چشم تو نخواهد افتاد مادامی که از چشمهای خودت نیفتاده باشی..........