سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صفحه خانگی پارسی یار درباره

چه زیبا گفته است خلیل جبران خلیل ....

    نظر

و چه زیبا گفته است خلیل جبران خلیل

با هم باشید ،اما بگذارید در با هم بودن شما فاصله ای باشد....

و بگذارید نسیم در میان شما بوزد..یکدیگر را دوست بدارید ، اما از عشق زندانی برای یکدیگر نسازید...

بگذارید عشق ، جایی ، در ساحل روحتان باشد.

پیمانه های یکدیگر را پر کنید ، اما از یک پیمانه ننوشید..از نان خود به یکدیگر ارزانی کنید ، اما از یک قرص نان نخورید..

با هم بخوانید و برقصید و شادکام باشید ، اما به حریم تنهایی یکدیگر تجاوز نکنید...

همچون تارهای عمود باشید که جدا از هم اما با یک نوا مترنم میشوند.....

قلبهایتان را به هم هدیه کنید ،اما یکدیگر را به اسارت در نیاورید ، زیرا تنها دستان زندگی است که بر قلبهای شما حاکم است ...

در کنار یکدیگر باشید ،اما نچندان نزدیک ، زیرا ستونهای معبد دور از هم قرار دارند ....

....و درخت بلوط و سرودر سایه یکدیگر رشد نمی کنند....


هرگاه....

    نظر

هرگاه کسی خشم داشت بدانید که : به نوازش و کلام مهر امیزی نیازمند است.

هرگاه کسی نومید بود آگاه باشید که : به کلماتی که سپاس او را ابراز کنند محتاج است.

و هر گاه کسی حسد میورزید : نیاز دارد دیده شود.

و اگر کسی شاکی و گله مند بود: نیاز دارد شنیده شود.

اگر کسی تلخ بود نیاز دارد : مهربانی دریافت مند.

و اگر کسی ستم می کند نیاز داشته است که : دوست داشته شود.

اگر کسی بخل ورزد نیاز داشته است که : بخشیده شود.

و همه ی این سایه ها در "روح و روان " ما نیاز دارند که : عشق بر آن ها چون باران ببارد ببارد و ببارد.........


زن........

    نظر
خدا گفت زمین سرد است.چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟
زن گفت من میتوانم ،خدا شعله به او داد
زن شعله را در قلبش گذاشت ،قلبش آتش گرفت
خداوند لبخند زد ،زن پر از نور شد، زن زیبا شد
خدا گفت : ای زن شعله را خرج کن
زن ، عاشق شد
زن ،مادر شد
زن ، مهر شد
زن، ماه شد
در تمام این سالها خدا سوختن زن را تماشا کرد
خدا گفت : اگر زن نبود زمین من همیشه سرد بود

پیام........

    نظر

این قشنگ ترین پیامی بود که در زندگی یاد گرفتم:

با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند

با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند

از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود

تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح ده

و سه چیز را هرگز فراموش نمی کنم

به همه نمی توانم کمک کنم

همه چیز را نمی توانم عوض کنم

همه من را دوست نخواهند داشت

و تو قبل از اینکه بخواهی در مورد من و زندگیمن قضاوت کنی،

کفشهای مرا بپوش و از خیابانهایی گذر کن که من ازشون گذر کردم

اشکهایی بریز که من ریخت

 سالهایی را بگذران که من گذراندم   

روی سنگهایی بلغز که من لغزیدم

دوباره و دوباره برخیز و مجددا در همان راه سخت قدم بزن....

بعد می توانی در مورد من قضاوت کنی......................




(روح دایره است..) بسیار زیبا و خواندنی

    نظر

 

افلاطون گفته روح دایره است

و من دایره های روحم را کشف کردم !

پنج دایره دور روحم کشیدم ،و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم ....

در دایره اول نام افرادی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من میدهند و در دایره پنجم که دور ترین دایره به مرکز بود ، نام کسانی را که از دنیای من فاصله دارند و بیشترین کشمکش را با آنها دارم ..

همه ما دلمان میخواهد که احساسی خوب در مورد خودمان داشته باشیم و گاهی اوقات نداریم !

گاهی حال و هوای ما در مورد خودمان بستگی به تاثیری دارد که دیگران روی ما می گذارند ، به آنهایی که در دایره آخر هستند و سعی می کنند که اعتماد به نفس ما را از بین ببرند .

نمی توانی کسی را مجبور کنی که دوستت داشته باشد

و گاهی حضور در کنار افراد نامناسب باعث می شود ، حتی در مقایسه با تنهایی ات ، بیشتر احساس تنهایی کنی.....

در چنین وضعیتی تلاش برای ایجاد تغییر و تحول ممکن است باعث شود راهت را گم کنی یا شاید باعث شود وجود خودت که را تو  "تو " میکند را از دست بدهی.

گاه سالها طول میکشد تا یاد بگیری چگونه از خودت مراقبت کنی به همین دلیل بسیار مهم است که افرادی را در اطرافت داشته باشی که دوستت بدارند حتی گاهی بیشتر از آنچه که خودت میتوانی خودت را دوست داشته باشی . در مواجه با افراد از خودت بپرس این فرد چه حسی در من ایجاد میکند...در کنار او میتوانم خودم باشم ؟ با میتوانم رو راست باشم ؟ میتوانم به او هر چه میخواهم بگویم ؟در کنا ر او احساس راحتی می کنم؟  وقتی او وارد میشود چه حسی به من دست میدهد ..و قتی می رود چه حالی میشوم؟ وقتی با او هستم احساسات واقعی ام را پنهان می کنم یا با او رو راستم؟ آیا او باعث میشود احساس حقارت کنم یا به خودم ببالم ؟

فلسفه وجود این 5 دایره شناخت است ، نه پیش داوری....

پس با خودت رو راست باش با افرادی  که در نظر تو بد خلق اند ،مدارا کن و خودت را مقید نکن که چون به صرف اینکه با کسی در سر کار و یا اوقاتی ممتد هر روز زمانی را می گذرانی باید او را در دایره اول و نزدیک به خودت جای دهی

در دایره اول افرادی را بگذار که از صمیم جان به آنها اعتماد داری حتی اگر هر روز آنها را نمی بینی ولی وجود انهاباعث حس خوب و ارزشمندی در تو میشود، از خودت بپرس در مورد افکار و خواسته هایم به چه کسی می توانم اعتماد کنم ؟آنها همان کسانی هستند که در دایره اول جای دارند ، با این افراد و در کنار آنها قدرتمندی.....ارزشهای مشترک با آنها داری و با حضور آنها در زندگیت ، دنیا را زیباتر می بینی دوستان و همراهانی خارق العاده!!!!

دایره دوم جای کسانی است که به رشد معنوی تو کمک می کنند،مربیان...آموزگاران و شاید هم افرادی که تنها برای وقت گذرانی خوبند، بیرون رفتن و خندیدن ...چیزی به تو اضافه نمی کنند، ولی در عین حال هم باعث نمی شوند که حس بدی نسبت به خودت داشته باشی .

دایره سوم همکاران و اقوامند و شاید آدمهای خنثی، کسانی که نقش بسیار کوچکی در چند ساعت از زندگی تو ایفا می کنند و تاثیر آنها نیز همان چند ساعتی است که با آنها هستی هیچ زمانی در غیر از ساعت ملاقاتشان به انها فکر نمی کنی و به راحتی میشود با فرد دیگر جایگزین شوند.افراد این دایره در محدوده کار و وظایفشان با تو هستند و لاغیر

دایره چهارم سر آغاز عزم راسخ توست ! آنها کسانی هستند که در کار تو اخلال ایجاد می کنند افراد این دایره لزوما با خود واقعی تو مرتبط نیستند حتی ممکن است رئیس اداره ای باشد که تنها دورادور با کار آنها در ارتباطی افراد این دایره در زندگی اجتماعی و حرفه ات مهم هستند ...در کنار آنها نمی توانی راحت باشی و وقتی آنها را می بینی شاید حتی آشفته و پریشان شوی

دایره آخر جای دورترین افراد است جای  آدمهایی که به تو لطمه زده اند ، تحقیرت کرده اند ، کسانی که همیشه به تو انرژی منفی می دهند و احساسات زجر آوری را با آنها تجربه            می کنی......

خوب اکنون که جای هر کس را تعیین کردی اجازه نده کسانی که در دایره آخر جای دارند مستقیما روح و روان تو را هدف قرار دهند...