سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اگر بخواهی می شود...

    نظر

کمی خودتان را بردارید و بتکانید.
از تمام این فکرهای بیرنگ...
از حرف‌های تو خالی..!
روزگار رقصنده، دست خودمان است جانم...
بخواهی برایت می رقصد..!!
نخواهی تو را رقصنده ی تمام سازهای خودش میکند.
دست رویا را بگیر،
برای یکبار هم که شده، دور شو از شهر ناامیدی...!
باور کن تو با همین چهار حرف..
ا م ی د... معجزه خواهی کرد.
می روند..؟

فدای سرت..!

میمانند..؟

خوش به حال لحظه هایشان که با تو ثبت میشود.

طوفان شده..؟

قشنگترین رقص را برای همین روز بگذار...

آنقدر زیبا حرکت کن که هر که تو را دید بگوید..

چه طوفان زیبایی...!!

زیبا باش ،

باور کن ،

اگر بخواهی

می شود...

منو تو خواهیم خواند

ازامروز که شنبه است من و تو خواهیم خواند...

مرا با غم حسابى نیست... مرا با غصه کارى نیست... دلم مى خواهد از امروز، رها سازم خودم را از غم و دلتنگى و تشویش... من از این شنبه خود را دوست خواهم داشت!... و با این جسم و روحم ، مهربانى ها که خواهم کرد...

و از یکشنبه با مردم، قرارى تازه خواهم داشت... تبسم هدیه خواهم داد... و دستانی که مى بخشند...

 دوشنبه با خدا، من عهد مى بندم... برایش بنده اى باشم، همان جورى که مى خواهد...

سه شنبه مهربانى هدیه خواهم کرد... و مى بخشم تمام آن کسانى را که من را سخت آزردند...

و در چهارشنبه ى این هفته ى زیبا که مىآید، خدا را بر تمام داده هایش شکر خواهم گفت...

و در پنجشنبه از دنیا و هر چیزى که دارم شاد خواهم شد، و به یاد رفتگان خیراتى از حسرت بى دوست بودن را ، نثار دوست خواهم کرد ...

 و در جمعه ، با رضایت، زنده خواهم بود.... با سخاوت، ،مهر خواهم داد... با سعادت، بهره خواهم برد...

و هفته اینچنین بر تو ، و بر من ، ماه خواهد شد...

سال خواهد شد...

 و این است روزگارى که طعمش شیرین چو شهد و عیشش مدام و مانا خواهد شد...

 


حرفی از ای کاش ها هرگز نبود

    نظر

در حضور خارها هم میشود یک یاس بود....

در هیاهوی مترسکها ،پر از احساس بود...

می شود حتی

برای دیدن پروانه ها

شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

دست در دست پرنده

بال در بال نسیم

ساقه های هرز این اندیشه ها را داس بود...

کاش می شد

حرفی از " ای کاش" ها هرگز نبود...

هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود...