سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من!

من !

این من ناگزیر از درد.....

زیر سایه ات قدم بزنم تا صاف شود

هوای حوصله ام

باز کنم چتر خیالم را و ببارد هر چه "توست"

بر این برهوت سکوت

تا با سبزی جای خالی ات

پاییز، آغازین فصل سال شود


خدا

    نظر

خدا تنها روزنه ی امیدی است که هیچ گاه بسته نمیشود
تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد
تنها کسی است که با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت
تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد
 تنها کسی است که محرمت میشودوقتی همه  تنهایت گذاشتند
تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن
همیشه وهرلحظه خدا را برایت آرزو میکنم  


ما قاتلان روح همدیگریم

همه خرابتر از خرابیم!

بیخودی لاف آبادی میزنیم و برای دیگران معلم اخلاقیم

اما در ذهن خود پر از ترسیم و در خلوت خود بی اخلاق!

دوست داشتنها را تا جایی که خود خواهی های ما ارضا شود دوست داریم!

عشق را برای کمبودها

و خدا را برای روزهای مبادا

و انسانها را برای وقتهایی که کار داریم!

ما قاتلان روح همدیگریم

وقتی بی اعتنا به احوال هم در گذریم......