سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دنیا

صفحه خانگی پارسی یار درباره

شکار گرگ در قطب

    نظر

 

در قطب شمال گرگ ها را اینگونه شکار می کنند:

روی تیغه ای برنده مقداری خون می ریزند و آن را در قالب یخی قرار داده و در طبیعت رها می کنند .گرگ آن را می بیند ،یخ را به طمع خون لیس می زند.

یخ روی تیغه کم کم آب می شود و تیغه تیز ،زبان سرد و بی حس شده ی گرگ را می برد . گرگ خون بیشتر می بیند و به تصور و خیال این که شکار و طعمه خوبی پیدا کرده بیشتر لیس می زند...

اما نمی داند یا نمی خواهد بداندکه با آن حرص وصف نا شدنی و شهوت سیری ناپذیر ، دارد خون خودش را می خورد!

آن قدر از آن گرگ زبان بسته خون میرود تا به دست خودش کشته میشود.

نه گلوله ای شلیک میشود ،و نه حتی نیزه ای پرتاب ! اما گرگ با همه غرورش سرنگون میشود!

حال بد نیست بدانیم که .....

طمع ، حسادت ، عشق چشم بسته ، پول ، قدرت ، تکبر، فخر فروشی ، حب جاه و مقام و احساس بی نیازی و بی مسئولیتی در قبال هم نوع میتواند هر انسانی را به سرنوشت این گرگ قطب گرفتار کند.

هلاکت به دست خودمان ،نه گلوله ای ، نه نیزه ای............

 


هرگز زنت را تحقیر نکن......

    نظر

هرگز زنت را تحقیر نکن . چون بار بیماری اش را سالها باید به دوش بکشی


هرگز به زنت بی اعتنایی نکن . چون سالها باید بی توجهی اش را تحمل کنی


هرگز به زنت پرخاش نکن . چون سالها سکوت مرگبارش را باید طاقت بیاوری


هرگز از محبت به روح او غافل مباش .چون سالها باید در بستری سرد بخوابی


هرگز او را مقابل دیگران کوچک مکن ، چون به بزرگی یاد کردن تو را فراموش می کند


هرگز نقص هایش را بازگو نکن ، چون از تو در نهان متنفر خواهد شد


هرگز انتقاد و شکایت او را مسخره نکن ، چون از تو برای همیشه نا امید می شود


هرگز به رویاهایش نخند ، اگر نمی توانی برآوردشان کنی


 چون یا افسرده می شود یا اگر شهامت داشته باشد خودکشی می کند


هرگز زنت را اسیر خانه و فرزند نکن ، چون اینگونه او را بی صدا کشته ای و فقط قانون تو را مجرم میداند


خودت را با زنت برابر بدان در همه چیز ، وگرنه فرقی با یک زندانبان نخواهی داشت


رزق چیست........

رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم میدانند.

- زمانی که خواب هستی و ناگهان ، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی رزق است .چون بعضی ها بیدار نمی شوند.

- زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی ،این صبر، رزق است.

- زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت می دهیاین فرصت نیکی کردن ، رزق است.

- گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد(مقیم اتصال نباشی) ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی (متصل می شوی) این تلنگر رزق است.

- یکباره یاد کسی می افتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش می شوی و جویای حالش می شوی ؛ این رزق است.

- رزق واقعی این است ...رزق خوبی ها

نه ماشین نه در آمد ،

اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد ، اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد.

زندگیتان پر از رزق باد


رزق چیست........

رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم میدانند.

- زمانی که خواب هستی و ناگهان ، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی رزق است .چون بعضی ها بیدار نمی شوند.

- زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی ،این صبر، رزق است.

- زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت می دهیاین فرصت نیکی کردن ، رزق است.

- گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد(مقیم اتصال نباشی) ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی (متصل می شوی) این تلنگر رزق است.

- یکباره یاد کسی می افتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش می شوی و جویای حالش می شوی ؛ این رزق است.

- رزق واقعی این است ...رزق خوبی ها

نه ماشین نه در آمد ،

اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد ، اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد.

زندگیتان پر از رزق باد


خوشبختی

خوشبختی یعنی اینکه خداوند آنقدر عزیزت کند که مایه آرامش دیگری شوی


وقتی که در قلب اناری زندگی می کردم صدای دانه ای را شنیدم که می گفت:«در آینده درخت بلندی خواهم شد که باد در میان شاخه هایم آواز خواهد خواند و خورشید روی برگهایم خواهد رقصید و من در گذر فصل ها نیرومندتر و زیباتر خواهم شد.

دانه ی دیگری گفت:«ای رفیق !چقدر نادانی!زمانی که من مانند تو کوچک بودم چنین خیالاتی در سر میپروراندم. اما پس از اینکه قادر به سنجش همه چیز با معیار عقل شدم دریافتم که همه ی آرزوها و رویاهایم بیهوده بوده است

سومین دانه گفت:«اما من چیزی در خودمان نمی بینم که چنین آینده ی بزرگی را پیشگویی کند

دانه ی چهارم گفت:«اگر آینده ی ما بهتر از امروز نباشد پس زندگی بیهوده ای خواهیم داشت

پنجمین دانه گفت:«چرا بر سر آینده ای که هنوز نیامده است مجادله کنیم در حالی که نمی دانیم امروز چه خواهد شد

ششمین دانه گفت:«تا ابد همین گونه باقی خواهیم ماند

هفتمین دانه گفت:«من آینده را به روشنی می بینم اما نمی دانم چگونه آن را بیان کنم

سپس دانه ی هشتم نهم دهم و دیگر دانه ها نیز به سخن در آمدند و بدلیل صداهای بسیار دیگر

نتوانستم چیزی بفهمم.پس در همان روز انار را ترک کردم و در درون «به» ساکن شدم!جایی که دانه هایش کم است و در سکوت و آرامش زندگی می کنند!

ازکتاب پیامبر و دیوانه

جبران خلیل جبران